مگر کوردستان من چه کردهاست که هر بار از چهار طرف بر صلیبش میکشند، تا یادش نرود (چوپی هایش) بر زخمهای کودکانش بسته شدند، تا یادش نرود که روی (سهروێن) مادرانش هنوز گل آلود است....
گناهت چیست ای سرزمینی که یک دم دود از آسمانت قطع نشد، نه آن زمان که جنگلهای بلوطت را سوزاندند و نه زمانی که درختان چنارت را تبدیل به چوبه اعدام برای مردم بی گناهت کردند..
گناهت چیست سرزمین حاصلخیز و بایر شدهام، که مین های در دل خاک کاشتهات منتظر بوسه بر لبه داس تنها نان آور خانه است.... گناهت چیست سرزمین دلیرانی که با رویی گشاده پذیرای هزاران مهمان ناخوانده شدی ولی صاحب خانههایت زندانی شدند.
مگر تو چه کردهای کوردستان من که با شنیدن نامت تنها آوارگی و رنج و کشتار، زندان... یادمان می آید همان خصوصیاتی که به بلندی تاریخ همراهت بودند، عجب یاران با وفایی داری !
تو که دوست نداشتی خون هیچ انسانی را بر خاک سراسر رنجت بریزند پس این همه گل لاله که سبد سبد از دامانت به غارت برده میشود نشانگر چیست ؟ بگو با من از گناهان نکردهای که نوعروسانت را با (لهچک)هایشان به گورهایی سپردند که یاد شیرین و شمع در دلهایمان زنده بماند...
تو را به کدامین گناه متهم کردهاند که اینچنین زانوی غم بغل کردهای، یا اینکه برای جوانان آوارهات دست به زانو نشستهای که صدای زوزه تیر و ترکش لالایی شب های کودکیشان بوده است.
کوردستان من، لبخند بزن سرت را بالا بگیر و به تاریخت افتخار بکن، به همان تاریخی که به بلندیش زجر کشیدی و کمر خم نکردی، پاره پارهات کردند ولی زنده ماندی... عجب سرزمینی دارم من که صاحب خانههایش همه اجاره نشین شدند، سگ همسایه کودکانش را گاز گرفت و کاسههایش را لیسید بی آنکه من او را دزد خطاب کنم...
تارهای تنبورم را بریدند، به جایش تار های گیسوان مادرم را به تنبور بستم تا از هر طرف که بنوازم صدای (وهی) سرآمد تمام آهنگ هایش باشد. کوردستان من، تو که مجلس شادیشان را به عزا تبدیل نکرده بودی، تو که فرزندانشان را ترور نکردی، تو که نانشان را روی (ساج) خون آلود نکردی، تو که پاهایت را بر روی گلیمشان دراز نکردی.... پس چرا من مستحق شنیدن صدای زجه مادران چشم به راه و نوعروسان به خانه بخت نرسیدهات هستم....
کوردستانم، تو خوب میدانی با هر زبانی که نوشته شوی برای ما کوردستانی،( دوستت داریم)...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر