آقای منوچهر صالحی در طی مقاله ی مفصلی که دراین روزنامه چاپ شده با تیتری دهن پرکن « آیا ایران کشوری چند ملیت است یا چند قومی , مفهوم ملت،ملیت،خلق, قوم،دولت،ملت... رهایش،یا حق تعیین سر نوشت « نوشته و سعی کرده باصطلاح از دیدگاه تئوریک علمی و با استفاده از مآخذهائی چون فرهنگ دهخدا و یا نوشته های مارکس ، انگلس ، لنین و دیگر نوشته هایی به ز بان آلمانی, راه حلی باصطلاح عملی جهت حل مسئله ی ملی در ایران در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی ارائه دهد.
اگر به حرفهای آقای صالحی اعتقاد داشته باشیم طبق آمار سازمان ملل و بانک جهانی جمعیت ایران
در پایان سال ٢٠٠٣ برابربا ٦٩ ملیون نفر تخمین زده شده که از٥٠ در صد جمعیت ایران رافارسهاتشکیل میدهند، ٨ در صذ کردها هستند و ٤٢ درصد را ملتهای دیگرتشکیل میدهند، رجوع شود به صفحات ،١ ،١٢ ،١٩ و٢٠ .
البته گر چه هرگز دولتهای حاکم در ایران امار دقیق و علمی از سرشماری جمعیت به عمل نیاورده اند. ولی میدانیم که در سرشماری که در زمان حکومت شاه صورت گرفته , جمعیت کردها را با جمعیت سنی مذهبان یکی دانسته و کردها را فقط در استان کردستان بعنوان کرد شناخته و از آنجائیکه میدانیم که همین حکومت, آذربایجان غربی و استانهای کرمانشاه و ایلام را جزئی از کردستان بعمل نیاورده, جمعیت کرد در ایران را به منطقه ی کردستان منحصر کرده است. چنانکه در کتاب
Monthy Bulletin of Statistics, November 1971 U.N. New York
جمعیت ایران را ٠٠٠ ٨ ٥ ٢ ٨ ٢ ، و کردها را در منطقه کردستان ایران ٠ ٨ ٢ ١ ٢ ٥ ٤ ذکر نموده است. اگر به این آمار اعتقاد داشته باشیم جمعیت کردها به نسبت کل جمعیت ایران به ١٦ در صد بالغ میشود. ولی در سال ١٣٩١ طبق آمار رسمی دولت ایران
جمعیت ایران ٧٥ میلیون تخمین زده شده. اگر این آمار را با تراکم جمعیت در شهرستانهای کردستان چون سنندج وسقز در نظر بگیریم می بینیم که در سال ١٣٧٩ تا ١٣٨٥ جمعیت این شهرها به ترتیب از ٣١٥٠٠٠ به ٣٩٠٠٠٠ و از١٣٠٠٠٠ به ٢٠٠٠٠٠ نفرافزایش یافته است و از سال ١٣٨٥تا ١٣٩١ جمعیت کرمانشاه از ٨٤٠٠٠٠ به ١٩٠٠٠٠٠ نفر ودراشنویه از ٢٩٠٠٠ به ٧٠٠٠٠ نفر و همچنین مهاباد از ١٣٠٠٠٠ به ٢١٥٠٠٠نفر ،سردشت از ١١١٠٠٠ به ٣٧٠٠٠٠ نفر، و دست آخرارومیه از ٥٧٠٠٠٠ به ٩٦٠٠٠٠نفر و ده محمودآباد در دره قاسملو از ١٢٠٠ به ٥٨٠٠ نفر افزایش یافته است .
با افزایش زاد و ولدهائی که در کردستان صورت گرفته, میتوان چنین نتیجه گرفت که طبق آمار ارائه شده, نرخ زاد و ولد در مناطق کردنشین دو برابر مناطق فارس نشین است.از طرف دیگرچون در کردستان هیچ سرمایه گذاری صورت نگرفته و همچنین بهداشت عمومی و بیمارستان در کردستان به نسبت سایر مناطق ایران یا وجود ندارد و یا کمتر است میتوان نرخ مرگ و میردر کردستان را بیشتر از سایر مناطق ایران حدس زد. پس اگر تمام این عوامل را در آمارهای ارائه شده در نظر بگیریم, بخوبی درمیابیم که ملت فارس در سال ١٣٩١ نه تنها اکثریت نیست که ٤٢ درصد جمعیت ایران را تشکیل داده وکردها نه تنها ٨ درصد کل جمعیت ایران, بلکه حد اقل ١٦ درصد این جمعیت را در بر میگیرند, و در نتیجه میتوان ملت فارس را نسبت به کل جمعیت ایران در اقلیت به حساب آورد.
اما در مورد نظر ایشان که میخواهند حق تعیین سرنوشت و یا رهایش را طبق راه حل مارکسیستی و لنینیستی, « مسئله ملی رهایش،یا حق تعیین سرنوشت را « طابق نعل به نعل اجرا نمایند, عملی بیهوده و با شرایط کردستان ایران و به علت عقب ماندگی این منطقه که حکومتهای حاکم هیچگاه سرمایه گذاری مهمی در این گونه مناطق نکرده اند, قابل اجرا نیست ٢
دراینجا باید این افتخار را به آقای صالحی داد که زحمت فرموده ومتنهای مربوط به ملت،ملیت,و فدرالیزم و غیره.........را از کتابهای چپ کمونیستی بە فارسی ترجمه کرده اند.
در باره فدرالیسم به صفحه ٨ از ٩ مقاله در قسمت دوم چنین ادامه میدهند:
در فدرالیزم دولت مرکزی جای خود را به اتحادیه دولتها و یا ایالات میدهد ودر نتیجه فقط آن بخش
از قدرت در نزد دولت مرکزی باقی میماند که مربوط به منا فع جمعی میشود،همچون سیاست خارجی ،ارتش که وظیفه دفاع از مرزهای مشترک را دارد ،برنامه ریزی اقتصاد کلان،اداره بانک مرکزی ،پلیس مرکزی،اداره و تنظیم سیستم قضائی کشور،و غیره در فدرالیسم قدرت دولتی, سر شکن میشود و در سطوح مختلف تمرکزمییابد
نتیجه گیری که ایشان از فدرالیزم می کند تاسف اور است.،در قسمت آخر مینویسد:
با این حال در کشورهائی چون ایران که تا کنون دارای حکومتهات مرکزی نیرومند بودند،تحقق حکومت فد رالی بغرنج خواهد بود زیرا در ایران استبداد دولت مرکزی وجود داشت و هیچ گونه تجربه ای از دولت های ایالتی ولایتی وجود ندارد ،بهمین دلیل نیز هر گام نسنجید ای میتواند سبب تجزیه ایران گردد.،امری که میتواند با خطر تجزیه و پراکندگی نیروهای پیشروهمراه گردد،یعنی در حرف فدرالیسم و در عمل استبداد بیکران دولت مرکزی ،امری که در نهایت ادامه وضع موجود خواهد بود .
او با چنین استدلالی که چون در ایران با تاریخ ٦٠٠٠ ساله اش هیچگاه دمۆکراسی وجود نداشته و یا پیاده نشده ،واینکه در ایران هرگز تجربه ی دموکراسی وجود نداشته و یا اگردر ایران دمۆکراسی پیاده شود ، تبدیل به تجزیه گرایی خواهد شد در نتیجه چنین حقی را برای ملل ساکن ایران قائل نیست.و به نظر من این نتیجه گیری خلاف واقع است.
مساله ی رهایی مستعمرات کشورهای زیر دست سریعتر از دیگر مسائل عصر حاضر به پیش میرود،این امر نیز از تحولات تاریخی ناشی میشود که جهان در پی جنگ دوم جهانی با آنها مواجه بوده است .اکنون هیچ ملتی را نمیتوان یافت که به ازادی دست نیافته و یا بسوی رهائی گام بر نداشته باشد.از طرف دیگر دولتهای استعماری میکوشند تا حد ممکن استقلال سیاسی ملتها را به تاخیر بیاندازند، ویا بعضی از ملتها رشد نیافته قلمداد شوند. کردستان وکرد: تالیف د.ع .قاسملو، ترجمه از متن چکی
ڵنین و حق تعیین سر نوشت.
مارکسیسم و لنینیسم حق تعیین سر نوشت را برای کلیه ملتها برسمیت میشناسد، واین حق از محتوای روشن و صریحی بر خوردار است، بطوریکه لنین در بر خورد با رفرمیستها و منحرفین با صراحت بسیار روشن ساخته که: حق تعیین سرنوشت ملتها یعنی استقلال این ملتها و تأسیس یک دولت مستقل ملی. لنین: حق ملل جهت تعیین سر نوشت،تا لیفات جلد ٢ صفحه ٤٠٣
حق تعیین سرنوشت که بخشی از برنامه مارکسیستها است از لحاظ تاریخی و اقتصادی تنها یک معنی دارد آن هم عبارتست از تعیین سرنوشت سیاسی، یعنی استقلال دولتی و تشکیل یک دولت ملی مستقل. لنین : حق ملل جهت تعیین سرنوشت تالیفا ت جلد٢ صفحه ٤٠٧ ٣
سوسیالیست ملت فرمانروا اگردر زمان جنگ یا صلح در راستای تحقق حق استقلا ل ملتهای تحت ستم نکوشد سوسیالیست نیست و انترناسیونالیست هم بشمار نمیرود،بلکه شوونیست است. لنین : پرولتاریای انقلابی و حق ملل در تعیین سر نوشت جلد ٢ صفحه٤١٦
حکومت کشاورزان, حق تعیین سر نوشت تا حد جدائی از دولت را برا اقلیتهای ملی ساکن کشور یعنی /کردها/ برسمیت می شناسد. .برنامه احزاب کمو نیست مشرق زمین: مسکو١٩٣٤
بنا بە این اگر بخواهیم به مفهوم حق ملل در تعیین سر نوشت خویش پی ببریم و در عین حال خود را با تعریفهای قضائی سر گرم نکنیم و تعریفهای مجرد / وضع ننمائیم / بلکه شرایط تاریخی ،اقتصادی جنبشهای ملی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ،آنوقت نا گزیر باین نتیجه خواهیم رسید ، که منظور از حق ملل در تعیین سر نوشت خویش / یعنی حق آنها در جدا شدن از مجموعه ای ملتهای غیر خودی و تشکیل دولت ملی مستقل. لنین آثار منتخبه: در دو جلد، جلد اول ،قسمت دوم صفحه ٣٧٠ مسکو ١٩٥٢