به من بگوئید از شرق تا غرب از بالا تا پایین این کشورها از قدیم تا حالا چوبه های دار چه چیز را در وجود ما کشتند؟ چقدر توانستند از فریاد انقلاب و آزادی ما کم کنند ؟ آیا چوبه های دار توانستند شاهو را هراسان کنند ؟ آیا موفق شدند دریاچه وان و اورمیه را به سکوت وادارند ؟ و آیا توانستند پیر مگرون را به زانو درآورند ؟ آنچه تا امروز چوبه های دار موفق به انجام آن شدند نتیجه ای معکوس داشته و کاروانمان طویل تر شده است .
از بامداد امروز بزرگترین خیابان سنه شد بنام فرزاد کمانگری ، از صبحگاه امروز وسیع ترین پارک مهاباد شد بنام شیرین علم هولی ، از پگاه امروز همه نوزادانی که به دنیا آمدند نام فرهاد وکیلی بر آنها گذاشته شد و از سپیده دم امروز مهدی اسلامیان شد دریاچه وان ، از شفق امروز علی حیدریان شد به طاق بستان کرماشان ، بفرمائید سنه را به چوبه دار بسپارید ! مهاباد را سر بزنید ! اصلا بفرمائید نگذارید کودکان ما از مادر زائیده شوند . بفرمائید جلوی بارش باران را بگیرید و مگذارید گیاهان برویند و نزارید مزرعه زندگی کند ، اما من دیگر از امروز عاشق چشمان شیرین علم هولی ام ، از امروز هر چه شعر دارم گل ترانه ای برای قد و بالای شیرین علم هولی خواهد بود ، از همین حالا من تاری از گیسوانم اویم ، از همین حالا من ناخن انگشت اویم ، از این به بعد من جفت کفشهایی هستم که شیرین علم هولی برای آخرین بار به پایش کرد و به پای چوبه دار رفت ، از این پس من دستبند بجای مانده از دست شیرین علم هولی ام ، جمهوری اعدام اسلامی چه چیز را اعدام نکرد ؟ از خواب تا شعر از شعر تا زن از زن تا نان و آب و گل و چشمه ..
شعری از زنده یاد شیرکو بیکس
تقدیم به شهدای سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ در زندان اوین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر