کبوتر سفیدی را دیدی! با بالی صلح آمیز
به افق هدفش پرواز می کرد، دشواره است، مگرنه؟
در فوق ترجمه بند اول یک شعر کردی است که در مورد دکتر قاسملو و پیوستن اش به ابدیت، ازطرف جوانی شیفته ی آزادی کردستان سروده شده است. من حیفم آمد، این بند را برای فارسی خوانان عزیزم، ترجمه نسبی نکنم. بله دکتر قاسملو واقعا پیام آور صلح بود و با تمام نیرو، می خواست به طریق صلح آمیز، مسئله کردستان ایران را حل کند. پیروان او نیز، بهمین روش باوردارند و همین را می خواهند. پس این یک نویدی باید باشد، برای علاقه مندان و باورمندان به اتحاد، آزادی و دمکراسی.
درست کمی پس ازجام زهر نوشیدن آیت الله خمینی و پایان جنگ ایران و عراق و نهایتا مرگ او، بازماندگان اش به وحشت افتاده بودند و نمی دانستند در برابر اپوزیسیون ایرانی و در مقابل مردمان ملتهای ایران با آن همه خسارت جانی و مالی که این جنگ خانمان برانداز وبی حاصل، برایشان بوجود آورده بود، چکار کنند؟ جنگی که دو سال بعداز آن و پس گرفتن خرمشهر، می بایستی بسود ایران خاتمه یابد و حتا دشمن مجبور بود خسارت جنگی را بپردازد و کشورهای عربی نیز آمادگی خود را برای پرداخت غرامت جنگی اعلام کرده بودند. اما آیت الله خمینی، کمتر از غلبه بر قدس از راه کربلا، رضایت نمی داد و با ندانم کاری این همه خسارت ببار آورد. در هر حال باز ماندگان و جا نشینان آیت الله خمینی نمی دانستند چگونه پاسخ گو باشند که بدان ترتیب، از خشم مردم بکاهند؟ آنها بهترین راه را برای نجات خود و سمبل کردن قضیه جنگ ایران وعراق، درمشغول گرداندن سران صلح طلب و دمکرات جهان می دیدند وتنهاراه برای نجات رژیم لرزان خویش، متوصل شدن به تهدید مردم در داخل کشور و ترور سران اپوزیسیون در خارج و در هر جا که صلاح می دیدند، ارزیابی کرده بودند و انجام آن هم، با هر هزینه، نیرنگ و نا جوان مردی که تصورش می رفت، باشد. در اینجا دیگر اخلاق اسلامی که در قرآن مجید زیاد بر آن تکیه می شود و برای مردم موعظه اش می کنند، نه برای خود! و پیش ازهمه ی اینها شرافت و جوانمردی برای حفظ مقام و منزلت را زیرپا می گذاشتند وبعلاوه اینها ازاستفاده از رذیلانه ترین روش برای رسیدن به اهداف خود ابائی نداشتند. بهمین دلیل محبوبترین و والاترین شخصیتهارا که وابسته به اقشارمختلف جامعه باافکار متفاوت بودند و در عین حال موجودیت این افراطیون را به خطر می انداختند، بایستی از میان بر داشته شوند. از برنامه های شوم این مزوران و از ترورهای آغازین آنها از میان رهبران مخالفین، زنده یاد دکتر قاسملو، رهبر حزب دمکرات کردستان ایران، از نخستین کاندیدهای ترور بود! زیرا دکتر قاسملو آنهارا بچالش منطقی کشیده بود و می خواست به این ملاهای قرون وسطائی ثابت کند که کردها به جز پیاده کردن دمکراسی و حقوق برابر با دیگر ملیتها، چیز دیگری را نمی خواهند. این بود که وجود دکتر قاسملو برای آنها خطرناک بود و باید بهر نحوی نابودش کنند. دکتر قاسملو، جمهوری کردستان و شیوه ی سیاست زنده یاد قاضی محمد را دیده بود. او باوصف جوانی اش و ناآگاهی ازتاریخ خون بار ملت کرد در آن زمان، سخاوت و صبر و بلند منشی قاضی را در سیاست، هرگز نمی توانست از یاد ببرد و شیفته آن بود. چه بسا بهمین خاطر مصمم شد در راه قاضی گام بر دارد و آن طور که دیدیم، حزب زنده یاد قاضی محمد را بازسازی کرد. من دراینجا، لازم می دانم، برای احترام به این شخصیت بزرگ و اهداف عالی او که از همان زمان جوانی شکل گرفته بود، بیشتر بشناسانیم، بایستی ببینیم که دیگران درباره اوچه نظری دارند وچگونه دوران جوانی اورا ارزیابی می کنند؟ برای این کار اشاره ای می کنم به خاطرات یک پروفسور، بنام كارل جيچ استاد صاحب کرسی دراولین وقدیمی ترین دانشگاه جهان در پراگ که چندین سال با زنده یاد دکتر قاسملو هم دانشجو و هم اطاقی بوده است و یکی ازنزدیکان و دوستان خانوادگی ایشان بوده. پروفسور جیچ که ترجمه صحبت هایش توسط رحیم گرگولی، با ای میل برایم فرستاده شده، می گوید:
"عبدالرحمان با شهرت قاسملو که نام روستا ودهی پدریش است، من وی را ازجوانی می شناختم، هردوی ما ازجوانان جنگ دوم جهانی بودیم. من درزمان جنگ در جمهوری چک و تحت ستم هیتلر زندگی کرده بودم و او هزار کیلومتر دور تر از ما در ایران زیسته بود. هر دو نیز در عنفوان جوانی هم لذت و پیشرف دمکراسی و هم استبداد رژیمهای ستمگر را چشیده بودیم. رحمان باشکوفه و غنچه های پیروزی جمهوری کردستان انس گرفته بود و هم چنین با ظلم نیروهای جبار را در هنگامه بر اندازی آزادی و دمکراسی و جمهوری کردستان. تراژدی که نسبت به جمهوری کردستان پیاده شده و رحمان دیده بود، هیچ وقت از یاد نبرد و به عنوان بخشی از وجود او در آمده بود. پس ازاین واقعه دل خراش دیگر نتوانسته بود در ایران بماند و لذا به اروپا مهاجرت کرده بود."
بطوری که ملاحظه می شود، دکتر قاسملوی فئودال زاده به آن نتیجه درست و منطقی رسیده بود که به ملت کرد ظلم شده و می شود و با وصف زندگی مرفه دل به مهاجرت و دوری از دیار می سپرد. افکار شکست جمهوری کوچک کردستان اورا بیش از هر چیز زجر می دهد. او فکر می کند: اگر ما سکوت کنیم، این ظلم ادامه خواهد یافت. پس به درستی، خاطره تلخ شکست جمهوری کردستان در مهاباد، هرگز نمی توانست افکار او رارها کند. بهمین دلیل تاپای جان برای واقعیت بخشیدن بشعار "دمکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان" مبارزه کرد. بدون شک مبارزات دکتر قاسملو، همانند تعداد زیادی ازرهبران احزاب درجهان بی عیب ونقص نبوده، اما بااطمینان کامل او و رهروانش در راه خواستهای مردم گام بر داشته و بر می دارند.
عرف براین است که ما متأسفانه و بنابه عادت صدها ساله، به مرده پرستی ادامه می دهیم. تازمانی که شخصیتی نادر و استثنائی موجود است و درخدمت ملت خود با تمام خوبی ها و بدی هایش و از صمیم قلب فعال است قدراورا کم می دانیم، اما بعد از آنکه دشمن دقیق او را شناسائی کرد و برای موجودیت خود خطرناک دید و بنحوی او را از ما گرفت، عزیز می شود و ما نادمیم که چرا قدر چنین شخصیتی را ندانستیم و چرا میدان به دودلی و تفرقه دادیم و گذاشتیم دشمن اورا ازما بگیرد؟ زنده یاد دکترقاسملو با تمام صفات بد وخوبی که می توانست داشته باشد وهرانسانی داراست که این رامی شود از عکس العمل دشمنان و دوستان بعد از فقدان آن شخصیت، ارزیابی کرد تا جائی که دوستان او را بالاترین ارج می نهند و دشمنان می کوبندش، بمحک زد. در هر صورت اگر فعال سیاسی و یا رهبر حزبی، جان شیرین خود را در کف دست نهاده و تقدیم هدف و راه درست کرده باشد، چه ارزش والائی می توانسته نزدملت و مردمان ملتهای دیگر به دست آورد؟ آنگاه معلوم می شود که ماچه از دست داده ایم! بنظرمن این خطر در برابر همه فعالان و رهبران مردمی احزاب سیاسی و اجتماعی وجود دارد. شما کافی است به سایتها و وبلاگهای بی شمار جمهوری جهل اسلامی، نگاهی بیاندازید، آنگاه متوجه می شوید که چه کسانی در لیست این جنایتکاران تاریخ برای خراب کردن و کوبیدن و یا نابودی بیزیکی آنها در صورت دسترسی، قرار دارد؟ در اینجا من فقط به چند رهبر حزب سیاسی کردستان اشاره می کنم. جمهوری جهل اخیرا در یکی ازسایت هایش (زیرنام افشاگری کومله 1917) یک به اصطلاح نظر سنجی کرده است مبنی بر این که "کدام یک از این تروریستها تروریست تر هستند؟: عمر ایلخانی زاده، سید ابراهیم علی زاده، عبدالله مهتدی، حسین یزدان پناه، باباشیخ حسینی، عبدالله کهنه پوشی(عه به موش)، مصطفا هجری و خالد عزیزی"؟ خوب، از خوانندگان اش خواسته است که نظر بدهند. با این که این جمهوری جهل هزاران پاسدار حلقه به گوش دارد، اما فقط از میان آنها 115 نفر تاکنون ابله پیدا شده که در این باره نطر بدهند! حتا پاسداران گوش بفرمان نیز می دانند که تروریست تر از جمهوری اسلامی کسی نیست. با تمام این توصیف هوشیار باید بود. در میان این 115 نفردیوانه ترهائی یافت می شوند که برای ده دلار با ارره سر می برند. پس فراموش نکنیم دشمن در کمین است و اگر حالا نتواند ترور کند، اما در تخریب شخصیت فعالین کوشا است. هر ایراد و انتقاد علنی ما، به رهبران و احزابمان بزرگ خواهند کرد و برای خراب کردن شخصیت هر رهبر مردمی در سطح وسیع تبلیغ می کنند. حالا بسیاری از عزیزان ممکن است از بنده ایراد بگیرند که با این جملات من دست این رهبران را باز می گذارم، هر کاری که دلشان خواست انجام دهند! البته این طور نیست. ولی فرض کنیم، این طور باشد، آیا با انتقاد علنی من نوعی و انتقادی که دشمنان در روزنامه های خود آن را درج کنند، بجز شاد کردن این دشمن، نتیجه ای به دست من می رسد و یا آن رهبر درست می شود؟ بدون شک نه، بلکه آن رهبر خواهد کوشید ازموضع احتمالا نادرست خود در ملاء عام دفاع کند و دشمن نیز از انتقاد ما حد اکثر سوء استفاده را ببرد و این برای آینده هر ملتی که آن رهبر از آن می آید خطر ناک است. شما به صفحات روزنامه های جمهوری اسلامی (اینترنتی و کاعذی) نگاه کنید، آنها ابائی ندارند، حتا حرفهای درست رهبران سیاسی مارا بر عکس نشان دهند و علنا برای خراب کردن آن شخصیتها، به آنها دروغ بچسبانند. پس اگر واقعا ما دلسوز جامعه و ملت خود هستیم که در آن رشد کرده و می خواهیم بحق مسلم خویش برسیم، باید اولا دلسوزانه و باتمام وجود فعال باشیم و هر اتفاقی را مربوط بخود بدانیم. دوما اگر از رهبر سیاسی حزبی ایراد و انتقادی داریم، شخصا اورا مورد باز خواست و پرسجو قرار دهیم و معایب کاررا نخست به خودش تذکر دهیم. بدون تردید اگر ایراد ما درست باشد، او را توی فکر خواهد برد و در روند فعالیتهای بعدی از آن ایراد دوری خواهد جست و اگر هم نادرست باشد، احتمالا ما پاسخ دریافت نکنیم، اما آن رهبر سیاسی از صمیم قلب و با تمام وجودش خوشحال خواهد بود که می بیند، شما علاقمند به سرنوشت جامعه هستید و وقتی را برای آن صرف کرده اید و نظر خودرا اگر هم نادرست بوده است، بیان داشته اید و این نیرو بخشیدن و قدرت قلب دادن به ادامه فعالیت حتا تا پای جان است. قاسملوها، قادری آذرها، شرفکندیها، همایون اردلانها و فتاح عبدلیها و نوری دهکردیها و امثال نمونه های بارز آن بوده اند. بدون تردید ما نمی خواهیم از این به بعد خون از دماغ حتا یک فعال سیاسی بیاید. ما می خواهیم روشنگری کنیم. ما نمی خواهیم در برابر نا عدالتیها سکوت کنیم و هر اتفاقی درجامعه ایران بیافتد به ما مربوط است و ما در مقابل آن بی تفاوت نیستیم. شتری که درخانه یک کرد، بلوچ، ترکمن، عرب، آذری وفارس می خوابد، به یقین فردا در خانه ی من نوعی نیز خواهد خوابید. بزرگترین اسلحه دیکتاتوران تفرقه ما است. اتحاد ما مشت محکمی بردهان همه مستبدان تاریخ است و این امکان را از آنها می گیرد که قاسملوهارا ترور کنند. اتحاد ما به آگاهی و انعطاف پذیری ما پیوند نا گسستنی دارد. پس برای اتحاد همه نیروهای اپوزیسیون این دو شرط، یعنی آگاهی و انعطاف پذیری، حیاتی است. آلمانی ها می گویند: زی سیند لیبنز ویشتیگ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر